نوشتهی ریچارد لاکایو (منتقد هنر و عضو شورای سردبیریِ «تایم»)
ترجمهی محسن بایرامنژاد
سالهاست که محیطزیستگرایان حیرانِ جملهای از هنری دیوید تورو هستند: «حیاتِ وحش، حافظِ جهان است.» کمتر کسی همچون عکاسِ خبرهی برزیلی، سباستیائو سالگادو، این ایده را درک و بهکار گرفته است؛ وی اکثر ۹ سالِ گذشته را بهقصدِ عکاسی برای کتاب جدید خود، پیدایش (نشر تاشن، ۵۲۰ صفحه)، با سفر به آخرین مناطقِ دستنخورده در جهان، منظری از زوایای کهنِ آفرینش را بهنمایش گذاشته است.
نوشتهی ریچارد لاکایو (منتقد هنر و عضو شورای سردبیریِ «تایم»)
ترجمهی محسن بایرامنژاد
سالهاست که محیطزیستگرایان حیرانِ جملهای از هنری دیوید تورو
هستند: «حیاتِ وحش، حافظِ جهان است.» کمتر کسی همچون عکاسِ خبرهی برزیلی،
سباستیائو سالگادو، این ایده را درک و بهکار گرفته است؛ وی اکثر ۹ سالِ
گذشته را بهقصدِ عکاسی برای کتاب جدید خود، پیدایش (نشر تاشن، ۵۲۰ صفحه)، با سفر به آخرین مناطقِ دستنخورده در جهان، منظری از زوایای کهنِ آفرینش را بهنمایش گذاشته است.
دو قضیهی شخصی در زندگیِ سالگادو دلیلِ شکلگرفتنِ پروژهی «پیدایش» بوده
است. در اواخر دههی ۱۹۹۰، پدر سالگادو مزرعهی دامداریِ واقع در برزیل
را، که سالگادوی اکنون ۶۹ ساله دوران کودکیاش را آنجا گذرانده، به او و
همسرش لِئلیا سپرده بود. در تماس تلفنیِ سالگادو از خانهاش در پاریس با
«تایم»، با یادآوریِ گذشتهی آنجا، آنرا «بهشتی تام، که بیش از ۵۰ درصدِ
آن جنگلی بوده» توصیف میکند. «پرندهها، پلنگ و تمساحهای باورنکردنیای
داشتیم.» اما پس از دههها جنگلزدایی، آنجا به محیطی فاجعهزده بدل شد؛
«نه فقط مزرعهی من، که تمامِ منطقه... بیآبی باعث فرسایش شده بود؛ آنجا
زمینی مُرده بود.» در سال ۱۹۹۹، سالگادو در حال تکمیلِ مجموعهی مهاجرانِ
خود بود؛ مستندنگاریِ عکاسانهی شش سالهای از مهاجرتِ مردمی که
بهواسطهی جنگ، قحطی و خشکسالی، ترک وطن کرده بودند؛ یا افرادی که صرفاً
بهدنبال کار بودهاند. این پروژه سالگادو را به کمپهای پناهندگی و مناطق
جنگی کشانده که ثمرهاش فشارهای روحی و فیزیکیِ بسیاری برای او بوده است.
سالگادو در اینباره چنین میگوید: «وحشیگریِ بسیاری دیدهام. دیگر به
هیچچیزی اعتماد ندارم. دیگر به رهاییِ نوع بشر اعتقاد ندارم.»
پس
سالگادو در قالبِ پروژهای دو منظوره برای بازقواییِ خود و بهشتِ از
دسترفتهی برزیلی، با همراهیِ همسرش درختکاری در مایملکِ شخصی شان را
آغاز کرد. اکنون بیش از دو میلیون درخت جدید آنجا هست؛ آنقدر پرنده و دیگر
گونههای وحشی نیز به محل بازگشته که آنجا به حفاظتگاهِ طبیعیِ معینی بدل
شده است. با هدف شخصیِ احیاء و بازقواییِ جهان، ایدهای به ذهنِ سالگادو
خطور میکند: برای پروژهی آتی، چرا به مکانهای دستنخورده سفر نشود؟
آنجاهایی که علاوهبر ماندگار کردنِ مکانهای طبیعی، یادآور شکوه کهن و
اصیلِ زمین نیز خواهد بود. سالگادو در باب مقصودِ خود اینگونه میگوید: «نه
از مکان های تخریبشده، که از محیطِ دستنخورده عکاسی میکنم تا نشان دهم
حافظ و نگهدارِ چهها باشیم.» او به آماردهیِ امیدوارکننده علاقه دارد: «۴۵
درصدِ سیارهی ما کماکان بهشکلِ آغازینِ خود مانده است.»
از سال
۲۰۰۴، سالگادو ۳۲ بار برای مجموعهی «پیدایش» سفر کرده است؛ به بیابان
کالاهاری، جنگلهای اندونزی و مناطقی با تنوعِ گونههای زیستی، همچون جزایر
گالاپاگوس و ماداگاسکار. با بالون از فرازِ بوفالوهای آبی در آفریقا گذشته
است («اگر با هواپیما یا هلیکوپتر بروی، پراکنده خواهند شد»). به همراه
اسکیموهای چادرنشین –مردمی که گوزنهای خود را برای چراگاه های فصلی،
سالانه صدها مایل اینجا و آنجا میبرند– سرتاسر سیبری را درنوردیده است.
دراینباره میگوید: «مفهوم ضرورت و نیاز را از آنان فرا گرفتم. اگر به
آنها چیزی بدهی که نتوانند با خود حمل کنند، قبولاش نخواهند کرد.» در سفر
به قطب جنوب و سرزمینهای اطراف، مرغان دریاییِ غولپیکری را در جزایر
فالکلند و «بهشتِ پنگوئنها» را در جزایر جنوبیِ هاوایی یافته است. سالگادو
آنها را «جزایری در انتهای جهان» مینامد. «یا بهقولِ ما برزیلیها،
آنجا که باد میرود تا دوباره برگردد.» همانجایی که سالگادو رفته و با
منظری از بهشتِ درخطر بازگشته است؛ بهشتی در خطر که هنوز از بین نرفته است.
***
- کتاب در وبسایت آمازون، برای دوستانی که امکان خرید دارند.
- برای دیدن عکسهای بیشتری از این مجموعه، به این آدرس مراجعه شود.
***